شعر منصور اشعار استاد منصور داودی راد
|
من سینه ایی شیعی عدالت خیز دارم آری زبانی ذوالفقاری تیز دارم می , خورده ام از باده و خمخانهء حق کاین روح جنگ با ستم را نیز دارم تنها غم من درد شهر و مردمش نیست من درد ایران جواهرخیز دارم هم غصهء کرد و بلوچ و رشتی و لر هم نالهء تهرانی و تبریز دارم پرسی سیه پوشم چرا ای چرخ گردون من سوگ مرگ خاک حاصلخیز دارم من سینه ایی شیعی عدالت خیز دارم من دشمنی دیرینه با تبعیض دارم منصور داودی راد موضوعات مرتبط: برچسبها: آسمان را نور باران کرده اند با حضور خویش توفان کرده اند شیعه و سنی ندار گوییا قصد قربت با شهیدان کرده اند
موضوعات مرتبط: برچسبها: تنهایم را میکشم بر دوش تنهایی باغصه ها میگردم هم آغوش تنهایی تونیستی،آنکه درون گوش من خوانده بگذار باشم تا ابد خاموش تنهایی
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:منصور داودی راد , ] [ 14:4 ] [ حمید داودی راد ]
[
تا به کی باید تورو صدا کنم کی میایی پنجره ها رو وا کنم کی میایی برای شعر چشم تو دلم و قافیه و هجا کنم بشینم تو ساحل نگاه تو دلمو با دریا آشنا کنم پر زننون برم به اوج آسمون احساس یه عشق بی ریا کنم بخونم دو رکعت عشق پاک پاک تو نمازم به تو اقتدا کنم منصور داودی راد
موضوعات مرتبط: برچسبها:
از ابوالفضل نوشتم قلمم گریان شد صفحه ام جا مه دریدو گویا طوفان شد مشک شد دیده ولبریزشد ازـآب حیات لیک برصفحه ولوح وقلمم باران شد دل آرام خروشان شدوطغیان می کرد لبم از غصه ومشک وعلمش عطشان شد لرزه افتاد به دست وقلم از کف دادم سست شدپا واز این فاجعه اوبی جان شد من ندانم که چه گردیدو چه گفتم .که چنین تنم از نام ابوا لفضل همه ویران شد. موضوعات مرتبط: برچسبها: بیهوده رفتنها توانم را گرفته ابرتباهی اسمانم راگرفته سرما وبرف بی کسی ای اهل عالم فصل بهاری و جوانم را گرفته تاریکی تنهایم را بین ، چه آسان روز و شب و حتی زمانم را گرفته ویروس غم افیون جان کاهیست،که اینک نه ظاهرم را که نها نم را گرفته جزیا س دیگر نیست چتری برسرمن دردی که عمرم را روانم راگرفته نورتو در من بود و ایمانی شکسته ابلیس غم آهسته آنم راگرفته درمن طلوعی تازه کن آرامش من گرجه ندامت این زبانم را گرفته از دیدگان من بخوان این آرزوکه عشق وصال توست جانم را گرفته
موضوعات مرتبط: برچسبها: [ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , منصور داودی راد, توانم گرفته , ] [ 13:38 ] [ حمید داودی راد ]
[
شوق صدایت شوق صدایت زنده می سازد دلم را
عطر بهاری میدهد آب و گلم را
انگار طرحی نو نوشته حق برایم
روشن نماید با نگاری منزلم را
گم کرده بودم راه را در این هیاهو
بیدار کردی عقل از خود غافلم را
از نو بنا خواهم نمود این خانه با عشق
بر باد دادم گر چه کل حاصلم را
نور بهشتی دارد آری این نگاهت حل میکنم با تو تمام مشکلم را منصور داودی رادموضوعات مرتبط: برچسبها: [ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:شوق صدایت,استاد منصور داودی راد, شعر , حمید داودی راد, ] [ 13:34 ] [ حمید داودی راد ]
[
|
|
[ طراحي : ايران اسکين ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |